قـِر و فـِر های ِ معنوی !
یه وقتایی نفس کم میارم واسه کشیدن ِ ت ،
یه وقتایی چشم کم میارم واسه دیدنت ،
حتی شده زبون کم میارم واسه گفتنت ،
گوش هامم کم آوردن واسه شنیدنت ،
اما خوبیش این ِ کلمه ها سیر نمی شن از نوشتنت !
اصلن معلوم نیست کنارم نشسته باشی و لب خند بزنی ، یا اینکه دور تر ها برام دست تکون بدی !
ولی این معلومه که صدام واضح می رسه تا اونجا ،
اینکه این همه امواج رادیوئی قدرت ِ صدامو کمتر نمیکنه ، فرکانسش پایین نمیاد ،
خوبیش این ِ که یونوسفر ؛ سلول های ِ ذوق زده ی صدامو یونیزه نمیکنه ، نع ؟!
تو که گوش میکنی حرفام ُ ، اما صدات به گوشم نمی رسه گاهی !
اشکال نداره ، جودی ابوت هم یه عمر واسه بابا لنگ درازش نوشت ؛
بدون ِ اینکه جواب بگیره ، اما ته ِ ته ش عاشقش شد !
بگذریم از اینکه از ثانیه ی اول عاشقی ُ بهمون یاد دادی ..
اما عاشق خوبی نبودم برات ! نع ؟
همین که حس میکنم تک تک جواب هات یه لبخند ِ گُنده می شه رو بال ِ پروانه های نآرنجی کُلی ِ !
اصلا همین که حس میکنم وقتی با من حرف میزنی بابت تموم غرغرام لب خند میزنی بَسَمه !
همین که به کناری هات میگی این بنده م جز نق نق چیزی به عمرش یاد نگرفته یه دنیاس !!
فقط قربونت برم آخر بحثامون که من قهر میکنم و میگم "نخواستیم بابا ، اصن ما رفتیم" به دل نگیری ها ،
من همش اینطوری ام ، خودت که خوب می دونی ، نع ؟
این همه حرف زدم که آخرش بگم اوچیکتم خدا جون *:)
+با یــآری ِ عــآطی قاطــی
نظرات شما عزیزان: